جبر و اختيار از ديدگاه قرآن
نوشته شده توسط : محمود واعظي

مقدمه

 بحث جبر و اختیار یکی از مباحث بسیار عمیق و شبهه برانگیزی است که از دیرباز ذهن انسانها را به خود مشغول ساخته است این مسأله در میان اندیشمندان مسلمان نقش ویژه ای در مباحث کلامی و عقیدتی داشته است. عده ای انسان را در این جهان مجبور مطلق و در مقابل گروهی هم  مختار مطلق فرض می کردند.

 منشأ پیدایش اعتقاد به جبر و اختیار در میان مسلمین

 پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام از جمله مسائلی که در میان مسلمین مطرح گردید مسئله حبر و اختیار بود.زیرا تا زمانی که پیامبر اکرم(ص) در قید حیات و میان مسلمین بودند هر کس ابهام یا سئوالی برایش مطرح می شد از خود حضرت جواب می گرفت، از طرفی در آن زمان مجالی برای پیش آمدن برخی مسائل پیش نیامدولی بعدها در اثر پیشرفت علمی مسلمانان مباحث کلامی و فلسفی و علمی در میان آنان اوج گرفت. در مورد جبر و اختیار هم گروهی( اشاعره) عقیده جبر را برگزیده و انسان را فاعل مجبور دانستند و گروهی دیگر( معتزله) نقطه مقابل این نظریه را گرفته و تصور کردند که انسان موجودی به خود وانهاده است و افعال او هیچ گونه انتسابی به خداوند ندارد هر دو گروه در حقیقت چنین تصور می کردند که فعل یا باید به انسان مستند باشد و یا به خدا، یا قدرت بشری مؤثر باشد و یا قدرت الهی. در حالیکه در اینجا راه سومی نیز وجود دارد که امامان معصوم ما به آن اشاره فرموده اند. امام صادق (ع) می فرماید:« لاجبر و لاتفویض و لکن امر بین الامرین»( نه جبر در کار است و نه تفویض، بلکه چیزی است بین این دو). یعنی فعل در عین استناد به انسان، در سطحی بالاتر به خدا نیز انتساب دارد، اراده ی انسان و خدا درطول هم قرار دارند. زیرا فعل از فاعل سر می زند و در عین حال چون فاعل و قدرتش مخلوق خداست نمی تواند فعل از خدا منقطع باشد. ادله عقلی مبنی بر وجود اختیار 1-  وجدان 2- ستایش ها و نکوهش ها3- شرایع 4- راه و روش مصلحان انتساب افعال به خدا صحیح است یا به انسان؟ در این مورد باید ببینیم در این هرم هستی انتساب افعال به چه کسی بر می گردد. باید گفت که افعال از یک جهت به خداوند منتسب است و در واقع فاعل اصلی خداوند است چرا که خداوند اراده کرده که انسان اختیار داشته باشد و اسباب و وسایل موردنیاز را هم در اختیارش قرار داده ولی در نهایت این آدمی است که فعل را انجام می دهد و به موجب آن مستحق ثواب یا عقاب می شود. طریقه اهل بیت علیهم السلام در تبیین واقعیت فعل انسان، همان است که در قرآن کریم آمده  است این کتاب آسمانی گاه فعلی را در عین حال که به فاعل نسبت می دهد به خدا نیز نسبت می دهد یعنی هر دو نسبت را می پذیرد چنانکه می فرماید: " و ما رَمَیتَ إذ رَمَیت ولکنََّ اللهَ رَمَی" ( آنگاه که تیر انداختی، تو یر نیانداختی بلکه خدا انداخت.( انفال/17)) مقصود این است آنگاه که پیامبر (ص) کاری را صورت داد او به قدرت مستقل خود اینکار را انجام نداد بلکه به قدرت الهی آن را انجام داد. بنابراین هردو نسبت صحیح است. در روایتی آمده: شخصی از امام علی علیه السلام از قدرت او استطاعت سئوال کرد که آیا انسان قدرت و استطاعت دارد و کارها را با قدرت خود انجام می دهد یا فاقد قدرت است و اگر قدرت و استطاعت دارد و کارها را با حول و قوه ی خود می کند پس دخالت خداوند در کاری که انسان به قدرت خود انجام می دهد چگونه است؟ امام فرمودند تو از استطاعت سئوال کردی، آیا تو که مالک این استطاعتی به خودی خود صاحب این قدرت هستی یا با شرکت خداوند صاحب آنی؟ سئوال کننده در جواب متحیر ماند چه بگوید امام فرمودند: اگر مدعی شوی که تو و خدا با هم صاحب این قدرت هستید تو را می کشم زیرا خود را شریک خدا و همکار با خداوند فرض کرده ای و این کفر است و اگر بگویی بدون خدا صاحب این استطاعتی باز تو را می کشم زیرا خود را مستقل و بی نیاز از خدا فرض کرده ای که این نیز کفر است زیرا استقلال در هر شأنی از شئون مستلزم استقلال در ذات و مستلزم وجوب ذاتی است. سائل پرسید چه بگویم؟ فرمودند: تو به مشیت و اراده ی حق صاحب استطاعتی در حالیکه در همین حال خداوند صاحب مستقل این استطاعت است یعنی تو صاحب این استطاعت هستی اما صاحب متکی به غیر و غیر قائم به ذات ولی او صاحب همین استطاعت است اما صاحب قائم به ذات، اگر به تو استطاعت می دهد این استطاعت تو عطیه ی اوست و اگر از تو سلب می کند تو را در بوته ی آزمایش قرار داده در عین حال باید بدانی آنچه به تو تملیک می کند در عین اینکه به تو تملیک می کند خودش مالک اوست تو را به هر چه قادر می سازد باز تحت قدرت خود اوست و از تحت قدرت او خارج نمی شود.

رابطه علم خدا و اختیار انسان

 ما در عین اعتقاد به اختیار انسان معتقدیم که خدا از ازل به کار انسان آگاه بوده است و میان این دو عقیده منافاتی وجود ندارد، کسانی که  این دو را قابل جمع نمی دانند باید توجه کنند که علم ازلی خداوند بر صدور فعل از انسان به طور اختیار قرار گرفته است. علم الهی همانطور که به اصل صدور فعل تعلق گرفته، همینگونه هم بر کیفیت صدور فعل از وی ( اختیار و انتخاب انسان) نیز تعلق گرفته است، چنین علم ازلی نه تنها با اختیار انسان منافات ندارد بلکه به آن استحکام می بخشد، زیرا اگر فعل از اختیار انسان سر نزند در آن صورت علم خدا واقع نما نخواهد بود زیرا وابع نمایی علم به این است که به همان نحوی که به شی ای تعلق گرفته، تحقق یابد. طبعا اگر علم الهی به این تعلق گرفته که فعل انسان به طور اختیاری صادر شود یعنی انسان آزادانه این عمل را انجام دهد در آن صورت باید فعل با همین ویژگی تحقق یابد نه با اضطرار و جبر.

برداشتهای ناصواب پیرامون جبر و راه حل ائمه علیهم السلام

همانگونه که ذکر شد جبریون با استناد به ظاهر آیاتی از قرآن کریم همه چیز را تحت اراده مطلق خدا فرض کرده اند، بر این اساس همه ی افعال انسان اعم از خیر و شر منتسب به خداوند است. بدیهی است که چنین نظریه ای نمی تواند برگرفته از آیات قرآن کریم باشد، مگر اینکه برداشت سلیقه ای از معارف قرآن صورت گیرد زیرا به فرموده ی خود قرآن، این کتاب برای هدایت انسانها آمده است[1] و همانطور که از مفهوم  هدایت برمی آید این امر مستلزم این است که انسان قدرت و اراده ی انتخاب داشته باشد، در غیر اینصورت هدایت او غیر معقول خواهد بود. اشاعره ظاهر قرآن کریم را حجت دانسته و هر گونه تفسیر و تأویل در ظاهر آیات را باطل می شمارند. چنین برداشت ناصوابی چنان در مباحث کلامی اسلامی ریشه دوانده که برخی از مستشرقین اعتقاد به جبر را از جمله اصول بنیادین اسلام می دانند ولی بدیهی است که این اتهامی بیش نیست. امام علی علیه السلام در باب نادرستی جبر چنین می فرمایند: "اگر چنین بود آنگاه ثواب و عقاب و امر ونهی پوچ بود و وعده و وعید بی معنا می شد و بدکار، سرزنش و نیکوکار تشویق نمی شد. بلکه نیکوکار به سرزنش سزاوارتر می بود تا بدکار. اعتقاد به جبر عقیده ی بت پرستا و دشمنان خدای رحمان است."[2] برخی از آیات که به ظاهر دلالت بر جبر می نمایند عبارتند از: " فَیُضِلُّ اللهُ مَن یَشاءُ و یَهدی مَن یشاء" ( ابراهیم/4) " قُل اللّهمَ مالِکَ المُلک تؤتی المُلکَ ممَّن تشاءُ و تَنزعُ المُلک ممَّن تشاءُ و تُعِزَُّ مَن تشاءُ و تُذِلَُّ مَن تشاءُ بیَدک الخَیر إنّک علی کلِّ شیءٍ قدیر" ( آل عمران/26) " یُضِلُّ به کثیراً و یهدی به کثیراً و ما یُضِلُّ به إلاّ الفاسقین" ( بقره/26) در مقابل، معتزله درست عکس  این نظر را برگزیده و معتقدند که خداوند انسان را موجودی مختار آفریده و او مسئول همه ی کارهای خود است و خداوند دخالتی در  اعمال و سرنوشت او ندارد و اختیار همه ی امور را به خود او تفویض نموده است. آنان چنین استدلا می کنند که انسان کارهای خیر و شر انجام می دهد و اگر بخواهیم بگوییم که این انسان نیست که کار خوب یا بد می کند پس باید گفت که منشأ کارهای شر هم خداست و این مسأله از ساحت ربوبی به دور است، پس خود انسان است که انتخاب می کند کار خوب انجام دهد یا بد، و خداوند دخالتی در انتخاب انسان ندارد. می بینیم که این گروه هم در بیان نظریات خود به بیراهه رفته اند. در این میان راه میانه ای هم وجود دارد که نه به جبر مطلق و نه تفویض مطلق می انجامد و ائمه معصومین علیهم السلام مشکل جبر و اختیار را به این طریق حل نموده اند. از این روش به نام " امر بین الامرین" نام برده می شود. در حدیثی از امام صادق علیه السلام روایت شده که به مفضل فرمودند: نه جبر است و نه تفویض، بلکه امری است بین آن دو. مفضل پرسید: امر بین الامرین چیست؟ فرمودند: برای مثال مردی را می بینی که گناه می کند و تو او را از آن باز می داری اما او نمی پذیرد و تو به حال خودش رهایش می کنی و او گناه خود را انجام می دهد، پس چون او به نهی تو اعتنایی نکرده و تو او را به حال خودش رها کرده ای نباید گفت که تو او را به گناه امر کرده ای. پس گناهان به فرمان و خواست خداوند نیست.[3]

 روش قرآن در حل این مسأله

آیات قرآن به دو دسته محکم و متشابه تقسیم می شوند، آیات محکم آیاتی هستند که به خودی خود قابل فهم بوده و احتیاجی به ارجاع به دیگری ندارند ولی آیات متشابه آیاتی هستند که در پرتو آیات محکم باید درک و تفسیر گردند، " هو الذی أنزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هنَّ أمُّ الکتاب و أُخَرَ متَشابهات..."  و این  روشی است که خود قرآن به آن امر می کند[4]. در غیر اینصورت ممکن است ظاهر آنها گمراه کننده باشد و هر کس بنابر پیش فرضهای خود از آنها در تأیید نظریات خویش استفاده کنند. آیات دال بر جبر و اختیار و یا صفات و ذات خدا و... در زمره آیات متشابه است که برای تفسیر آنها باید به قرآن و روایات تمسک جست. زیرا قرآن کتابی است مبین و روشنگر ( تبیاناً لکل شی).[5]در آیات و روایات نیز یکی از معتبرترین و مطمئن ترین روش های فهم و تفسیر قرآن، تفسیر قرآن به قرآن می باشد پس در مرحله اول برای فهم مفاد دقیق آیه باید به آیات دیگر رجوع نماییم. یکی از آیاتی که ظاهراً دال بر جبر است، آیه26 بقره است که می فرماید: « ... یُضِلُّ به کثیراً و یهدی به کثیراً  »[6] مسئله ای که ممکن است در این آیه شبهه برانگیز باشد این است که چرا خداوند می خواهد گروهی را با قرآن و مثال های آن گمراه کند؟ در پاسخ باید گفت خداوند کسی را گمراه نمی کند بلکه هر کس  که در برابر حقایق قرآن بایستد طبیعی است که گمراه می شود مانند کسی که بخواهد برخلاف جریان آب شنا کند به بیراهه می رود. از این رو است که می گویند خداوند گروهی را گمراه می کند. در پایان آیه می فرماید" و ما یضل به الاالفاسقین". پس در حقیقت فسق، مایه گمراهی آنان است گرچه در این آیه و آیات مشابه گمراهی به طور کلی به خداوند منسوب است ولی در آیاتی دیگر در قسمت هایی از قرآن این مسئله را توضیح داده و می فرماید­­­ توبه کنندگان را هدایت می کند[7](یهدی الیه من اناب) و یا در جای دیگر می فرماید( الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا)[8] پس می بینیم که انسان خود مایه سعادت و شقاوتش را فراهم می سازد.

مفهوم لغوی تقدیر

 تقدیر مصدر باب تفعیل است در ثلاثی مجردش قَدر و قَدَر به کار می رود و ترجمه تحت اللفظی آن اندازه است و تقدیر که از باب تفعیل است دو نوع معنا ممکن است داشته باشد؛ یکی سنجش و اندازه گیری یعنی در نظر گرفتن اندازه یک شیء ودیگری به معننی ایجاد اندازه در یک شیء. این دو معنی را برای کلمه تقدیر می توان در نظر گرفت. بعد خواهیم گفت که هر دو معنا در بحث ما منظور است. یکی ایجاد اندازه و دیگری سنجش آن، یکی تقدیر علمی است و آن سنجش اندازه برای یک شیء دیگر است و دیگری تقدیر عینی است و آن ایجاد اندازه در یکی شیء است پس برای توضیح کلمه تقدیر همین مقدار کافی است که بدانیم قَدر و قَدَر به معنای اندازه است و تقدیر به معنای اندازه سنجش یا علم به اندازه شیء  و معنای دیگر آن ایجاد چیزی با اندازه ی خاصی است.

فرق بین قضا و قدر

در عرف ما قضا و قدر تقریبا مرادف هم استعمال می شود آنطور که از بررسی روایات بر می آید این ترادف سابقه ی طولانی دارد و در زمان صدرا اسلام هم در ذهن عموم مردم قضا و قدر تقریبا مرادف بوده است ولی با دقت در معنای  این دو واژه و فرق بین مفهوم لغوی آنها به دست می آید که بین قضا و قدر، ترتب و تقدم و تأخر وجود دارد و مرتبه قدر مقدم بر مرتبه ی قضا است. قدر معنایش اندازه گیری است ولی معنای قضا اتمام کار و  یکسره کردن می باشد و از آنجا که اندازه گیری همیشه قبل از اتمام کار صورت می گیرد و جزء مقدمات انجام کار است. بنابراین می توانیم بگوییم که قدر مرحله است که هنوز پدیده به مرحله ی ضرورت نرسیده است به عبارت دیگر تمام اجزاء علت تامه تحقق نیافته و لذا قابل تغییر می باشد و هنوز قطعیت نیافته است ولی قضا چون مرحله اتمام  و یکسره کردن است به مرحله ای گفته می شود که علت تامه تحقق یافته و دیگر حالت انتظاری وجود ندارد. برای اینکه مطلب روشن تر شود به مثالی که مرحوم علامه طباطبایی( ره) ذکر کردند اشاره می کنیم فرمودند: انسانی را در ذهن خودتان تصور کنید که با اختیار خودش می اندیشد و کار خوب را انتخاب می کند و بلند می شود و مقدمات آن کار را فراهم می کند و آن کار را انجام می دهد این آدمک ذهنی رابطه ای با فعلش دارد غذایی که می خورد، نمازی که می خواند، حرکتی که می کند، کار بدی که می کند، همگی از اراده خودش ناشی می شود اما خودش و اراده اش و کارش و آثارش وابسته به شماست و رابطه ای که بین او و ا فعالش برقرار است منافاتی با رابطه همگی آنها با شما ندارد.

فایده اعتقاد به قضا و قدر

اعتقاد به قضا و قدر فوایدی دارد که مهمترین آنها دو  فایده ی نظری  و عملی است. اما فایده نظری این است که هر قدر توحید انسان کامل تر شود بر کمال نفس و سعادت ابدی او افزوده می شود و یکی از مراتب عالیه ی توحید، اعتقاد به " توحید افعالی" به معنای عرفانی آن است یعنی انسان معتقد شود که همه ی پدیده های هستی وابسته به اراده ی الهی است و هیچ پدیده ای خارج از دایره اراده و تدبیر الهی تحقق نمی یابد. قرآن و پیشوایان معصوم این حقیقت را به صورت انتساب پدیده ها به اذن و مشیت الهی و اراده و تقدیر و قضای الهی بیان کرده اند و از اینرو می توان این بیانات را آموزشهای تدریجی برای درک این حقیقت به منظور تکامل معرفت و توحید تلقی کرد. اما فایده ی عملی که می توان آن را فایده اخلاقی یا تربیتی نیز نامید این است که بر اساس اعتقاد به قضا و قدر، انسان همه ی پدیده ها و پیشامدهای جهان را تابع نظم حکیمانه ای می داند که طبق تدبیر الهی بر جهان حکم فرماست، این بینش چنین زمینه ی روانی را برای انسان فراهم می کند که از حوادث ناگوار نهراسد و به خواسته ها و کامیابی هایش نیز دل نبندد و همه ی تلاشها و فعالیتهای خود را به منظور انجام وظیفه و برای رضای خدا انجام دهد.

رابطه اختیار با قضا و قدر

با آنکه همه ادیان الهی علم و اراده خدا را محیط بر همه چیز می دانند و معتقدند که همه امور از قبل در لوح محفوظ نوشته شده است و این اصل یعنی اعتقاد به قضا و قدر و مشیت الهی به عنوان اصل مسلم تلقی می شود ولی مانع از این نشده که انسانها را صاحب اراده و اختیار در جهت انتخاب سعادت و کمال خویش نداند. استاد مطهری معتقد است که: « قرآن به شکلی، عموم مشیت الهی و عموم قضا و قدر را قائل است که هیچ گونه منافاتی با اختیار و اراده ی بشر ندارد؛ از جمله ی آیاتی که مسأله ی اختیار و اراده ی بشر را بطور جدی مطرح فرموده است آیه 128 سوره آل عمران می باشد که می فرماید: " و لله ما فی السَّماوات و ما فی الأرضِ یغفِرُ لِمَن یشاء و یعَذِّب لمن یشاء..." اگر این آیه را با توجه به آیه 182 تفسیر کنیم می بینیم که براحتی مسأله حل می شود. در این آیه نمی گوید که این عذاب بموجب اعمال شماست، که بگوییم ما اختیار نداشتیم، می گوید: "بما قدمت ایدیکم" به موجب کارهایی که به دست خودتان، یعنی به اراده و اختیار خودتان، بدون هیچ اجباری انجام دادید. خدا شما را مختار و آزاد آفرید هرکه می خواهد کفر بورزد ما راه را به بشر نمودیم. این دیگر به خود او بستگی دارد که شاکر باشد یا کافر. ( انسان/3) »[9] اعتقاد به قضا و قدر زمانی مستلزم جبر است که خود بشر و اراده ی او را نادیده بگیریم زیرا مسلم است که ذات حق هیچ گاه بلا واسطه در حوادث جهان تأثیر نمی کند زیرا ذات حق، وجود هر موجودی را فقط و فقط  از راه اسباب خاص ایجاد می کند. در روایات آمده  است: " أبَی اللهُ أن یَجرِیَ الأُمورَ إلّا بأسبابِها": خداوند اکراه دارد که امور عالم را بدون علل و اسباب به انجام برساند. پس می بینیم که قضا و قدر الهی در راستای اختیار بشر است نه منافی آن.

رابطه قضای الهی با اختیار انسان

وقتی خداوند می فرماید: ماییم که کارها را به پایان می رسانیم، مقدمات را به مرحله نهایی می رسانیم و شیء را ایجاد می کنیم، معنایش این است که عامل الهی فراموش نشود شما عادت کرده اید که فقط روی عوامل طبیعی حساب کنید اما آن دستی که فوق اینهاست و همه ی هستی را در چنگ قدرت خودش را دارد، آن را نمی بینید و به آن توجه نمی کنید. پس قضای الهی به معنای نفی اسباب متوسط و قریب نیست، بلکه به معنای تکیه کردن روی سبب عالی و سب طولی است یعنی می خواهد انتساب این پدیده ها را با تمام اسباب و مسبباتشان به خدا منسوب باشد. قضای الهی هم چیزی در کنار اسباب و علل مادی نیست و جانشین آنها نمی شود بلکه چیزی است فوق آنها و رابطه ای است در طول روابط دیگری، پس نسبت فعل اختیاری با فاعل مختار و با اراده او محفوظ است ولی همه آنها یکجا نسبت دیگری با خدا دارد و آن قضای الهی است. حاصل آنکه ملاک اختیاری بودن کار این است که مستند به اختیار و انتخاب فاعل باشد و علم و اراده و تصمیم فاعل، نقشی در انجام یافتن آن داشته باشد و اگر کاری برخلاف میل و اراده فاعل بر وی تحمیل شد به گونه ای که انتخاب و تصمیم او نقشی در تحقق آن نداشت جبری خواهد بود اما هم فعل اختیاری که مستند به میل و اراده فاعل قریب و بی واسطه است و هم فعل جبری که اراده و اختیار فاعل تأثیری در پیدایش آن ندارد و در سطح بالاتری مستند به آفریننده ی هستی است که وجود فاعل و وجود اراده و اختیار و وجود فعل و آثارش، قائم به اوست و اگر اراده او نباشد نه فاعلی وجود خواهد داشت و نه اراده و نه فعلی، خواه فعل اختیاری باشد و خواه جبری، و  اراده خدا در عرض اراده فاعل قریب و جانشین آن نیست به طوریکه فعل یا باید مستند به اراده فاعلش باشد و یا مستند به اراده خدا، بلکه مستند به هر دو است اما در دو سطح، در سطح نازل مستند به اراده ی فاعل و در سطح عالی مستند به اراده و قضای الهی.

رابطه ی تقدیر الهی و  اختیار انسان

قدر به این معنا که شرایط و اسباب و معدّات گوناگون برای هر چیز لازم است و همه ی اینها را خدا فراهم کرده، جای بحثی نیست و برای اختیاری بودن کار همین اندازه کافی است که به قول بزرگان جزء اخیر علت تامه در اختیار ماست و اما سایر اجزای علت تامه که گاهی از صدها و هزارها تجاوز می کند غالبا خارج از اختیار ماست و عجیب این است که تمام تکامل انسان از آن جهت که انسان است در همین دایره محدود انجام می گیرد و به وسیله همین مجرا وکانالی که از طرف خدا برای ما تعیین شده همه ی تکامل ما حاصل می شود. اما مرتبه قدر مربوط به وقتی است که هنوز کار یا پدیده شکل حتمی خودش را نگرفته و قابل تغییر است یعنی علت تامه اش هنوز تحقق پیدا نکرده است. همه مقدمات فراهم شده اما هنوز شما انتخاب نکرده اید و به عبارت دیگر مرحله قدر مربوط به قبل از انتخاب است و از اینرو اشکال در مورد قدر خیلی کمتر است. دایره اختیار ما خیلی محدود است و این  چیزی نیست که جای هیچ مشکلی باشد. همه می بینیم که این مقدمات و وسایل در اختیار ما نیست و تقدیرات همه از جانب خداست هر چیزی اندازه ای دارد و اندازه اش را آفریننده آن شیء قرار داده است. حاصل آنکه در یک چهارچوب  بسیارمحدودی که از ابعاد گوناگون به شرایط غیراختیاری احاطه شده، مجرای باریکی برای ما باز است که در این مجرا می توانیم حرکت کنیم. هر کاری دایره ی محدودی دارد که در نقطه های مختلف این دایره می توانیم حرکت کنیم اما پا را فراتر از محیط این دایره به هیچ وجه نمی توانیم بگذاریم. بله در این دایره محدود امنتخاب نقطه ها در اختیار ماست.


منابع

·         ترجمه تفسیر المیزان

·         تفسیر نور

·         معارف قرآن، آیت الله مصباح یزدی

·         میزان الحکمه، دکتر محمدمحمدی ری شهری

·         درآمدی بر جبر و اختیار،دکتر محمد مهدی گرجیان، مجله قرآن در آیینه پژوهش

·         آشنایی با قرآن، شهید مطهری،ج3




:: موضوعات مرتبط: جبر و اختيار از ديدگاه قرآن , ,
:: بازدید از این مطلب : 333
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : جمعه 23 دی 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: